رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

از هر دری سخنی ...

سلام به یکی دونه ی خودم خوبی مامانی ؟ پسرم خیلی وقته سری به وبلاگت نزدم اما امروز روز مرد و پدر هست روز تولد حضرت علی (ع) منم گفتم  روز مرد رو به مرد کوچولوی خونمون تبریک بگم کادوش هم واست خریدیم من و بابایی روزت مبارک مرد کوچولوی من ایشالا خدا تو و بابایی رو واسم نگه داره چند روز پیش لباسایی که قرار به امید خدا توی بیمارستان تن نازت کنیم رو شستم وای الهی دور خودتو اون لباسات بگردم مامانی که اینقدر کوچولو بودن همش اشک میومد تو چشام و قربون صدقت میرفتم  ... به نظرم اولین تجربه ی مادرانم بود واقعا شیرین بود ساعت و تاریخشو نوشتم که همیشه یادم بمونه بابایی هر چی گفت بزار توی مینی واشر یا بده خودم بشورم نزاشتم گفتم چه ...
14 خرداد 1391

عزیزم قدم گذاشتنت به ماه هشتم مبارک ...

سلام جوجه خروسه هشت ماهه ی خودم سلام عشق پاکم عزیزم هر لحظه داریم به هم نزدیک و نزدیک تر میشیم امروز به لطف خدا 7 ماه تمام شد که تو دلمی مهربونم 7 هفته ی دیگه صبر کنیم به امید خدا میای تو بغلم ما که دیگه کم کم داریم خودمونو واسه قدمهای کوچولوت اماده میکنیم اتاقتو مرتب کردیم الهی بمیرم که نمیتونی نظرتو بگی در مورد اتاقت خدا کنه خوشت بیاد فدات شم... بابایی با هزار ذوق و شوق یه طرف اتاقتو البته توی سقفش هالوژن گذاشته دیشب باهم رفتیم نصبشون کرد نمیدونی چه کیفی میکرد ... یه بار برق گرفت بابایی رو یه بارم با چاقو دست خودشو برید اما آخ نگفت چون اوناهم واسش شیرین بود خلاصه پسرم تا یکی دو هفته ی دیگه اتاقت اماده ی اماده میشه البته...
27 ارديبهشت 1391

روز زیباترین موجود دنیا مادر مبارک...

سلام عمرم ... خوبی دردت به قلبم ؟؟؟ عزیز دلم امروز تولد حضرت فاطمه زهراست که توی کشورمون به اسم روز مادر و زن نامگذاری شده منم امسال یعنی سال 91 اولین سالیه که به لطف خداوند مهربون و همین طور قدمهای ناز و کوچیکت مادر شدم . باورت میشه رادینم ؟؟؟ من یه مامانم .مامانه یه موجود کوچیک و معصوم مامانه کسی که خدا اونو با دستای مهربونش گذاشت  تو دلم هر کس بهم تبریک میگه روز مادر رو بهم میگه روزت مبارک مامان کوچولو .فکرشو کن عشقم خدایا شکرت ... برای توصیف این روز قشنگ کلمه یا جمله ای نیست یا بهتره بگم من نمیتونم با کلمات قشنگ واست توصیفش کنم فقط ازت میخام که با دستهای کوچیکت دعا کنی هیچ خونه ای بی مادر و هیچ بچه ای در ...
23 ارديبهشت 1391

پسرم بیا بهم قول بدیم قدر بابا رامین رو بدونیم ...

همیشه نوشتهام از همین جا شروع میشه از یه سلام سلامه یه مامانه منتظر و دل نگران به دلیل نفس کشیدنش واسه زندگی به کسی که ثانیه ها و  دقیقه هاشومال خودش کرده به کسی که اینقدر واسم عزیزه که حتی نمیتونم یه لحظه ازش غافل شم هر بار میخام یه جور دیگه شروع کنم نمیشه که نمیشه ...  سلام ادم کوچولوی من سلام پسر هوشیار خودم که مطمئنم همه چیزو میفمی بخدا از خودم نمیگم ازحرکاتت میگم مامانی تا بابایی صورتشو میزاره رو شیکمم مثل نگهبانا تو دلم میچرخیو هر جا احساس خطر کنی لگد میزنی بخدا خیلی جالبه یه بار زدی ما شک نکردیم 2 بار 3 بار بعد فهمیدیم داری به صورت بابایی که چسبیده به شیکمم واکنش نشون بابا هم از ذوق نمیدونی چه کار میکرد ...
8 ارديبهشت 1391

دار و ندارم تو گریه هامو میبینی ؟؟؟

سلام کوچیکم سلام بهونه ی من واسه زندگیم ... مامانی تو روخدا ببخشم دست خودم نیست نگرانیام تمامی نداره پسر قشنگم میدونم خیلی با گریه هامو استرسام اذیتت کردم به خدا وقتی برای اولین بار ببینم اون تن ظریفو قشنگتو از خجالت روم نمیشه تو صورت پاک و معصومت نگاه کنم عزیز دلم میدونم هیچ بهونه ای قابل قبول نیست که من اینطوری با نگرانیام اذیتت کنم ولی مامانی به جون خودت که توی این دنیا از همه چیز و همه کس واسم مهمتری دست خودم نیست هر چی میخام بی خیال باشم هر چی میخام اذیتت نکنم نمیشه هر روز یه اتفاق جدید میافته که نگرانت شم مامانی آخه مامانی نفساش به اون حرکتای دست و پات وابسته شده هر لحظه چشمم به شیکممه که حرکتتو ببینم خیلی دوست دارم گل نازم پسر...
5 ارديبهشت 1391

کمی گلایه از طرف بابای آقا رادین .....

یکی از دوستان با اسم مستعار یک بیننده باشعور نظری رو در وبلاگ پسرم ثبت کرده بود که منو متعجب نکرد چون امثال این اتفاق در جامعه زیاد دیده میشه اما ایرادی که به این دوست با شعور و کمی کم دل و جرعتمون میشه گرفت این بود که متاسفنه ایمیلشونو درست وارد نکرده بودن و امکان پاسخگویی از طریق ایمیل فراهم نبود.دوست نداشتم این بحث در وبلاگ پسرم که محل دلنوشته های همسرمه و قراره یادگاری باشه از این روزها برای پسرم مطرح بشه . بهمین خاطر از شما بازدید کننده های محترم عذرخواهی میکنم و مطلبی که در ادامه نوشتم فقط خطاب به دوست باشعورمون و دوستان باشعورشونه گرچه می دانم : آهـنـی را کـه مـوریـانــه بـخــورد نتوان برد از او به صی...
31 فروردين 1391

پسر نازم 24 هفته شده به لطف خدا

سلام نازنین مامانی خوبی نفسم؟ این روزا سر مامانی شلوغه آخه مهمون داریم و من حسابی سرگرمم گاهی تا دیر وقت بیدار میمونیم و حرف میزنیم شماهم ماشالا کم نمیاری که پا به پای ما بیدار میمونی با حرکاتت اظهار نظر میکنی الهی دور خودتو اون تکون خوردنت بگردم که مامانی لحظه به لحظه منتظرشونه .راستی مامانی اینقدر شیرینی دوس داری که هر موقع کیک یا شیرینی میخورم اون تو پارتی راه میندازی؟تازه هر موقع هم که دور برت ادم زیاد باشه اکتیو میشی الهی قربونت برم به قول پدری پسرمون اجتماعیه و دوس داره همیشه دورش شلوغ باشه میدونستی توی هفته ی 24 تو و بقیه ی نینیای تو دل مامانشون صدای باباهاشونو از مامانشون بهتر تشخیص میدن؟ میدونستی خوابتون دیگه از روی برنامه هست؟ب...
30 فروردين 1391

وااااااااااااااای دردت به جونم مرد کوچولوم .

عشقم همین الان کامل حس کردم تکوناتو  فدای خودتو اون هیکلت شم بخدا از ذوق اشکم در اومد فوری زنگ زدم به بابایی اونم کلی ذوق کرد . مامانی الان داری فوتبال بازی میکنی همه کسم؟ بازی کن عشقم شکم من توی این 9 ماه مال خوده خودته . مرسی پسرکم که دل مامان بابارو شاد کردی عاشقتم بخدا خدای مهربونم شکرت برای همه ی لطفی که بهم داری ... مراقب جوجه خروسم باش و به منم کمک کن که این روزها رو راحت پشت سر بذارم ...                    عکس از اینترنته لطفا با من اشتباه نگیرید ... ...
25 فروردين 1391

عشقم الفتی کوچیکه

سلام الفتی کوچولوی خودم . سلام رادین مهربون خودم ... خوبی مامانی فدات شه؟؟؟ میدونستی توی فامیل بابایی کوچکترین الفتی میشی ؟ الهی فدای قد 30 سانتیت که باورم نمیشه بزودی میای تو بغلم (به امید خدا) پسرم چند روزی میشه حسابی تو فکر کامل کردن سیسمونیت هستیم خیلی حس شیرینیه اینقده دوس دارم اینقده بامزست همش میای جلوی چشام تو لباسای نازت تصورت میکنم یهو دلم یه جوری میشه  بخدا خیلی دوست دارم عزیز دلم خدارو روزی 1000 مرتبه شکر میکنم که اومدی پیشمون خدا میدونه روزی چند بار سوره حمد و ایت الکرسی رو واست میخونم هر شب قبل از اینکه بخوابم 3 تا ایت الکرسی و 10 تا صلوات واسه ی سلامتیت میفرستم تا همیشه سالم باشی و من واست کیف کنم قربو...
24 فروردين 1391

فدای پسر مودبم شم الهی ...

سلام ماهی کوچولوی مامانی . خوبی پسر مهربونم؟ مامانی جونم فردا 25 هفته ی تمام میشه که تو دلم نشستی عاشقتم که اینقدر مودب و ملیحی با مامانی میخوابی با مامانی هم بیدار میشی ... دورت بگردم که هر روز صبح پا میشی با بابا رامینت خدافظی میکنی بعدش دوباره مثل فرشته کوچولوها میخابی عزیزم مامانی هنوز استراحت مطلقه خیلی کلافه کنندست گاهی واقعا بغض میاد تو گلوم که چه ارزوهایی واسه بارداریم داشتم اما همش به باد رفت ... اما همین که میبینم سالمی همین که میبنم دارمت واسم یه دنیا میارزه همه ی سختیام فدای یه تار موی کوشمولوت بابایی همش بهم میگه بعدا همه اینا رو برای رادین میگم تا قدرتو بدونه آخه مامانی اصولا اروم نیست همه دلشون میسوزه که اینقدر ار...
22 فروردين 1391