رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

از هر دری سخنی ...

1391/3/14 17:26
نویسنده : *R2cV*
437 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به یکی دونه ی خودم

خوبی مامانی ؟

پسرم خیلی وقته سری به وبلاگت نزدم اما امروز روز مرد و پدر هست روز تولد حضرت علی (ع) منم گفتم 

روز مرد رو به مرد کوچولوی خونمون تبریک بگم کادوش هم واست خریدیم من و بابایی

روزت مبارک مرد کوچولوی من ایشالا خدا تو و بابایی رو واسم نگه داره

چند روز پیش لباسایی که قرار به امید خدا توی بیمارستان تن نازت کنیم رو شستم وای الهی دور خودتو

اون لباسات بگردم مامانی که اینقدر کوچولو بودن همش اشک میومد تو چشام و قربون صدقت میرفتم  ...

به نظرم اولین تجربه ی مادرانم بود واقعا شیرین بود ساعت و تاریخشو نوشتم که همیشه یادم بمونه

بابایی هر چی گفت بزار توی مینی واشر یا بده خودم بشورم نزاشتم

گفتم چه زرنگی میخوای خودت بشوری که خودت حالشو ببری؟؟؟

از شانس منم هوای کرمانشاه همش خاک بود منم لباسا رو گذاشتم روی صندلیه میز ناهارخوری تا

خشک شه ولی در عوض اتوشون کردم که با حرارت ضد هم عفونی شن .

فک کن من و بابایی هی مینشستیم و به لباسای کوچوو موچولوت نیگا میکردیم ...

 

راستی بلاخره اتاقت هم چیدیم همه دارو ندارم

کاش میدیدی چه حس و حالی دارم ! مامانی بعد از اون همه استراحت مطلق بودن شده بود فرفره

یه لحظه به خودم اومدم دیدم کل وجودم درد میکنه تمام ماهیچه های بدنم درد میکرد دلم و کمرم که

دیگه هیچی

همش فدای سرت مامانی

من و بابایی همه سعیمونو کردیم واسه اتاقت اگه کم و کسری داره ببخش مامانی من دستم باز نبود

توی خرید و گشتن ...

خلاصه مبارکت باشه گلم ایشالا همشونو به سلامتی استفاده کنی دردت به جونم

 

حالا بزار از خودمون بگم از کارهای دو نفریمون خدایی مامانی چه حسی داری که همیشه باهامی ؟؟

غذامونو باهم میخوریم با هم میریم بیرون با هم میریم حموم با هم همه کارامونو میکنیم ...

من که  خیلی خوشحالم که تو باهامی و تنها نیستم بابایی همش زنگ میزنه از اداره میگه نمیترسی؟؟

میگم من که تنها نیستم شیر کوچولوم پیشمه ...

واست شعر میخونم کلی آهنگ های کودکانه دانلود کردم واست میزارم

خوش میگذره بهمون قربونت برم تو هم پسری گلی هستی و اذیتم نمیکنی ماهی کوچولوم

مطمئنم خیلی زود دلم واسه ثانیه ثانیه با هم بودمون تنگ میشه عزیزم

چیز زیادی نمونده که بیای تو بغلم لمست کنم و به ارزوی همیشگیم که بوسیدن پیشونیته برسم

واییییییی اینقد بوت کنم که بمیرم :))

عزیزم الان دقیقا 32 هفته 4 روز از باهم بودنمون میگذره یادته عید یه عکس دو نفری از خودمون گذاشتم؟

الان دوباره همون لباس رو پوشیدم و عکس انداختم که ببینی چقدر بزرگ شدی ماشالا تو این مدت فدات

شم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان لنا
14 خرداد 91 20:00
سلام مامانی مهربون.انشاا... نی نی جون صحیح وسلامت باشه همیشه همیشه مراقب خودتون باشین
nikoo
16 خرداد 91 16:14
عجب ادمی یه هااااااااااااااااا.من میخواستم بشورم چرا شستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چه قدر منو مامانم بت گفتیم ازجات تکون بخورمیگفتی:اقا رادین اذیت میشه!!!!!!!!اینم عوارضش!!!!!!!!!! خاله جون منم وقتی که خوندم اشک تو چشام جمعشدوبیشتر از همیشه دلم میخواد اونجاباشم
بهار
16 خرداد 91 18:35
سلام مامان رادین کوچولو ایشالله همیشه سلامت باشین در کنار نی نی
وروجک مـــــــــــــــــــــــا
17 خرداد 91 20:16
آخییییییییییییی الهی چه قدر تغییر کردی (: ماشالله به رادین که داله بزرگ میشه انشالله به سلامتی 1 ماه دیگه رو هم تموم کنی و شکمت بزرگتر شه
مامان لوبیا
18 خرداد 91 11:02
سلام عزیزم وبلاگت رو خیلی میدوستم مخصوصا اهنگی که برای پسر نازت گذاشتی
مامان سوگل
18 خرداد 91 15:53
خدای اطلسی ها با تو باشد/پناه بی كسی ها با توباشد/تمام لحظه های خوب یك عمر/به جزء دلواپسی ها با تو باشد.....پدر رادین جون و همسر عزیز سیما جون روز قشنگتون مبارك.
مامان سوگل
18 خرداد 91 15:57
سلام سلام به مهربانترین مامان دنیا و معصومترین پسر دنیا الهی من فدات بشم که انقدر بزرگ شدی خاله جون، ماشالا ماشالا صد قل هواله، تبریک میگم برای اتاق کوچولوتون، کاش منم اونجا بودم و تو چیدن وسایلاش کمک میکردم، چه لذتی داره وقتی با دستای بزرگمون وسایل کوچولوی این کوچولوها رو بلند میکنیم، ای خدا شکرت که سیما جونم خوشحاله
فرشته کوچولو
18 خرداد 91 19:15
سلام، تبریک میگم به نی نی تون با وجود مامان و بابای مهربونش، منم نی نی دارم تو دلم، لینکتون کردم با اجازتون
مامان اراد
28 تیر 91 13:23
سلام عزیزم انشالا به راحتی فارغ شی قدم رادین جونم خیر و پر از برکت باشه با اجازه لینکتون کردم
بهنام
28 مرداد 91 17:59
جون چه مامانیییی