رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

عشقم الفتی کوچیکه

1391/1/24 15:10
نویسنده : *R2cV*
491 بازدید
اشتراک گذاری

سلام الفتی کوچولوی خودم . سلام رادین مهربون خودم ...

خوبی مامانی فدات شه؟؟؟

میدونستی توی فامیل بابایی کوچکترین الفتی میشی ؟

الهی فدای قد 30 سانتیت که باورم نمیشه بزودی میای تو بغلم (به امید خدا)

پسرم چند روزی میشه حسابی تو فکر کامل کردن سیسمونیت هستیم خیلی حس شیرینیه

اینقده دوس دارم اینقده بامزست همش میای جلوی چشام تو لباسای نازت تصورت میکنم

یهو دلم یه جوری میشه 

بخدا خیلی دوست دارم عزیز دلم خدارو روزی 1000 مرتبه شکر میکنم که اومدی پیشمون

خدا میدونه روزی چند بار سوره حمد و ایت الکرسی رو واست میخونم

هر شب قبل از اینکه بخوابم 3 تا ایت الکرسی و 10 تا صلوات واسه ی سلامتیت میفرستم تا همیشه سالم باشی و من واست کیف کنم قربون اون تن نحیفت شم که توی سونو گرافیه آخریت ایستاده بودی سر پا خانم دکتر گفت پسرتم که سر پا ایستاده تو سونو ولی من چیزی نمیدیم

خلاصه نازنینم مراقب خودت باش توی این ماههای آخر حسابی بخواب و غذا بخور تا بزرگه بزرگ شی تا وقتی بدنیا میای لپات قد هلو باشه منم هی بوسش کنم و گاز گازش کنم ...

وای خدا قلبم تن تن میزنه وقتی فکرشم میکنم

منم در عوضش بهت قول میدم وقتی بیای پیشم با تمام توان و نیرو و با جون و دلم ازت مراقبت کنم قول میدم نذارم یه اب کوچولو توی دل نازت تکون بخوره

قول میدم واست یه مامان مهربون باشم یه مامان که وقتی سر کوچولوتو روی سینش بزاری همه چیز یادت بره و ارامش بیاد توی دلت فدای دلت ...

خدایا مرسی از این همه توجه واقعا بزرگی و مهربون

خدایا یه چیزی تو دلمه که هیشکی نمیدونه و فقط خودت میدونی

کمکم کن کمکم کن ...

از پسر کوچولوی سی سانتیم مراقبت کن خیلی کوچیکه و نا توان کمکش کن تا لحظه ی اخر هوس بیرون اومدن نکنه خیلی میترسم ...

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان لنا
24 فروردین 91 19:44
سلام . واقعامامان نازومهربونی هستی. حرفاتو دوست دارم و همه رو می خونم هرچند که خودم اهل نوشتن نیستم.گل پسربیادازوجودتون لذت میبره انشاا... سالم باشین وشاد
مامان سوگل
25 فروردین 91 2:21
راز یک زندگی زیبا این است که: امروز با خدا گام برداری و برای فردا به او اعتماد داشته باشی عزیزم خدا هیچوقت دعای قلب مهربون رو بی جواب نمیزاره و مطمئن باش که این بزرگ مرد کوچک یه روزی باعث سربلندی و افتخارت میشه که اونوقت یاد من میافتی که بهت گفتم
nikoo
26 فروردین 91 21:20
قربون تو مامانت باهم برم که به قدری عاشقتونم نمیتونم بیان کنم.رادین توکه برای بابات خیلی عزیزیازشبه خاطر همه چی عذر خواهی کن..معذبو شرمندمبخند............
مامان میترا
30 فروردین 91 16:12
عزیزم ، چه خبر نگفتی که رفتی سونو ، چی گفت؟