رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

پسر نازم 24 هفته شده به لطف خدا

سلام نازنین مامانی خوبی نفسم؟ این روزا سر مامانی شلوغه آخه مهمون داریم و من حسابی سرگرمم گاهی تا دیر وقت بیدار میمونیم و حرف میزنیم شماهم ماشالا کم نمیاری که پا به پای ما بیدار میمونی با حرکاتت اظهار نظر میکنی الهی دور خودتو اون تکون خوردنت بگردم که مامانی لحظه به لحظه منتظرشونه .راستی مامانی اینقدر شیرینی دوس داری که هر موقع کیک یا شیرینی میخورم اون تو پارتی راه میندازی؟تازه هر موقع هم که دور برت ادم زیاد باشه اکتیو میشی الهی قربونت برم به قول پدری پسرمون اجتماعیه و دوس داره همیشه دورش شلوغ باشه میدونستی توی هفته ی 24 تو و بقیه ی نینیای تو دل مامانشون صدای باباهاشونو از مامانشون بهتر تشخیص میدن؟ میدونستی خوابتون دیگه از روی برنامه هست؟ب...
30 فروردين 1391

وااااااااااااااای دردت به جونم مرد کوچولوم .

عشقم همین الان کامل حس کردم تکوناتو  فدای خودتو اون هیکلت شم بخدا از ذوق اشکم در اومد فوری زنگ زدم به بابایی اونم کلی ذوق کرد . مامانی الان داری فوتبال بازی میکنی همه کسم؟ بازی کن عشقم شکم من توی این 9 ماه مال خوده خودته . مرسی پسرکم که دل مامان بابارو شاد کردی عاشقتم بخدا خدای مهربونم شکرت برای همه ی لطفی که بهم داری ... مراقب جوجه خروسم باش و به منم کمک کن که این روزها رو راحت پشت سر بذارم ...                    عکس از اینترنته لطفا با من اشتباه نگیرید ... ...
25 فروردين 1391

عشقم الفتی کوچیکه

سلام الفتی کوچولوی خودم . سلام رادین مهربون خودم ... خوبی مامانی فدات شه؟؟؟ میدونستی توی فامیل بابایی کوچکترین الفتی میشی ؟ الهی فدای قد 30 سانتیت که باورم نمیشه بزودی میای تو بغلم (به امید خدا) پسرم چند روزی میشه حسابی تو فکر کامل کردن سیسمونیت هستیم خیلی حس شیرینیه اینقده دوس دارم اینقده بامزست همش میای جلوی چشام تو لباسای نازت تصورت میکنم یهو دلم یه جوری میشه  بخدا خیلی دوست دارم عزیز دلم خدارو روزی 1000 مرتبه شکر میکنم که اومدی پیشمون خدا میدونه روزی چند بار سوره حمد و ایت الکرسی رو واست میخونم هر شب قبل از اینکه بخوابم 3 تا ایت الکرسی و 10 تا صلوات واسه ی سلامتیت میفرستم تا همیشه سالم باشی و من واست کیف کنم قربو...
24 فروردين 1391

فدای پسر مودبم شم الهی ...

سلام ماهی کوچولوی مامانی . خوبی پسر مهربونم؟ مامانی جونم فردا 25 هفته ی تمام میشه که تو دلم نشستی عاشقتم که اینقدر مودب و ملیحی با مامانی میخوابی با مامانی هم بیدار میشی ... دورت بگردم که هر روز صبح پا میشی با بابا رامینت خدافظی میکنی بعدش دوباره مثل فرشته کوچولوها میخابی عزیزم مامانی هنوز استراحت مطلقه خیلی کلافه کنندست گاهی واقعا بغض میاد تو گلوم که چه ارزوهایی واسه بارداریم داشتم اما همش به باد رفت ... اما همین که میبینم سالمی همین که میبنم دارمت واسم یه دنیا میارزه همه ی سختیام فدای یه تار موی کوشمولوت بابایی همش بهم میگه بعدا همه اینا رو برای رادین میگم تا قدرتو بدونه آخه مامانی اصولا اروم نیست همه دلشون میسوزه که اینقدر ار...
22 فروردين 1391

بالاخره عید اومد ...

سلام نفسم بالاخره عید اومد و سال 91 شروع شد حس خوبی به امسال دارم خدا کنه سال پربرکت و سرشار از سلامتی باشه در ضمن بی صبرانه منتظر 6 فروزدین هستم چون قراره نیکو و نیکی با مامان باباش و خاله لاله و باباجون مامان جون بیان خونمون خدایااااااااااااا شکرت امسالم کلی عکس انداختیم بزار یه عکس از بابایی رو واست بذارم البته چون سال تحویل ساعت 8:45 صبح بود بابایی هنوز پف چشاش نخوابیده قربون چشاش برم بخدا خیلی ماهه خوش بحالت که باباییت اینقدر خوبه نمیدونی چه فیلمی داشتم تا از خواب بیدارش کردم اینم بابایی و عیدیه گل پسرم ...
1 فروردين 1391

مرغ و خروس و اردک عید رادین مبارک !

پدر: درود بر پسرم. اولین نوروزت مبارک عزیز پدر .نمی دونم اون تو چطوری نوروز رو جشن می گیری ولی امید وارم بهت خوش بگذره.نگران عیدیاتم نباش کنار میزارم برات. مامانی: سلام همه ی زندگیم  سلام پسر شیطونه بازیگوشم . خوبی مامانی فدات شه ؟ عزیزم مگه تو اینجایی که هر وقت میام واست چیزی بنویسم قلبم تند تند میزنه؟هوووم؟ مامانی دیروز پنجمین ماه از باهم بودنمون گذشت و وارد ششمین ماه شدیم ماشالا عزیز دلم داری کم کم بزرگ میشی امیدوارم که این چند ماه باقی مونده رو توی دلم راحت بگذرونی و خوبه خوب بزرگ شی مامانی خواهش میکنم واسه اومدن عجله نکن . یه چیز دیگه اینکه دیروز جواب آزمایش کواد مارکر اماده شد و من و بابا رامین رفتیم با هم گر...
1 فروردين 1391

تولد مامان آقا رادین .

سلااااااااام شکلاته مامانی . خوبی دردت به جونم ؟ امروز تولد مامانی بود 25 سالم تموم شد و وارد 26 سال شدم  از چشن واست بگم که همه اینجا بودن و بابایی یه تولد کوچولو واسم گرفت ,منم کلی کادوهای خوشگل گیرم اومد خلاصه خیلی بهم خوش گذشت ایشالا سال دیگه توی بغلم هستیو تولدمو جشن میگیریم قربونت برم که توهم خوشحال بودی و هی توی دلم تکون تکون میخوردی الهی دور دست و پای کوچولوت بگردم که بابایی و عمه مریم مدام دستشون رو شکممه تا حرکتشونو حس کنن تو هم هی ناز میکنی و یه خط در میون تکون میخوری جانم فدای جانت که الانم داری دلمو با دستو پات ناز میکنی وای خدا چه کیفی داره ؟عزیزم یه جیزی بگم بهم نمیخندی؟ گفتن اینکه همیشه بهت فکر میکنم چیز تازه...
29 اسفند 1390

پسرم مامانیتو میبخشی؟

سلام روح و عمرم خوبی عشقم؟ مامانی جات راحته ؟بخدا خیلی حواسم هست که اذیت نشی پسرم. مامانی امروز دوباره رفته سونو گرافی ببخشم دردت به همه وجودم بخدا مجبورم میدونم خوشت نمیاد و دوست نداری هی تند تند سونو شی اما باور کن مجبورم عزیزم .دلایل زیادی داشتم هم اینکه باید مطمئن میشدم که جفتتو کامل بالا کشیدی که شکر خدا مشکلم حل شده بود هم اینکه باید از سلامت اجزای بدنت باخبر میشدم که به لطف خدا اونم خوب بود درد و بلای اون مهره های کوچولو کوچولوی ستون فقراتت به جونم .همشو دیدم ماشالا همه اندامات دیگه شکل گرفته جیگرم خیلی عذاب وجدان دارم دلم نمیخاد اذیت شی که در اون صورت اصلا خودمو نمیبخشم . عزیزم میدونی عید نزدیکه؟عید که نزدیک شه تولد مام...
20 اسفند 1390

پسرم باهوشههههههههههههههههه ...

یعنیا اگر در دسترسم بودی میخوردمت واسه بابایی هم هیچی نمیذاشتم اخه شیرینیم حدی داره؟جیگر بودنم حدی داره. دیروز که بابا رفتیم پیش دکتر جون بازم صدای قلبتو شنیدم درد و بلای اون باهوشیت مامانی که تا صدای قلبتو میشنوی فرار میکنی میری یه جای دیگه حالا تو هی فرار میکردی خانمه هی دنبالت میکرد اخرشم پسرم برنده شد اینقدر با دکتر خندیدیم اخره سر دکتر به خانمه گفت ولش کن اذیتش نکن ماشالا صدای قلبش خوبه وقتی هم واسه بابا جون تعریف کردم میخندید با یه حالتی میگفت پسرم باهوشه خوب ... تصور کن تو ماشین بودیم داشتیم بر میگشتیم خونه بابایی هم احساساتی شده بود توی همون وضع میگفت سیما الان میفهمم بابام چرا اینقدر قربون صدقم میره خودشم هی تند تند قربو...
16 اسفند 1390