رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

پسرم باهوشههههههههههههههههه ...

1390/12/16 12:53
نویسنده : *R2cV*
619 بازدید
اشتراک گذاری

یعنیا اگر در دسترسم بودی میخوردمت واسه بابایی هم هیچی نمیذاشتم اخه شیرینیم حدی داره؟جیگر بودنم حدی داره.

دیروز که بابا رفتیم پیش دکتر جون بازم صدای قلبتو شنیدم درد و بلای اون باهوشیت مامانی که تا صدای قلبتو میشنوی فرار میکنی میری یه جای دیگه حالا تو هی فرار میکردی خانمه هی دنبالت میکرد اخرشم پسرم برنده شد اینقدر با دکتر خندیدیم اخره سر دکتر به خانمه گفت ولش کن اذیتش نکن ماشالا صدای قلبش خوبه وقتی هم واسه بابا جون تعریف کردم میخندید با یه حالتی میگفت پسرم باهوشه خوب ...قلب

تصور کن تو ماشین بودیم داشتیم بر میگشتیم خونه بابایی هم احساساتی شده بود توی همون وضع میگفت سیما الان میفهمم بابام چرا اینقدر قربون صدقم میره خودشم هی تند تند قربون صدقت میرفت باور کن از ذوق میخاست گریه کنه که خودم اوضاع رو جمع و جور کردم لاقل به کشتنمون نده ....

مامانی هر وقت که نوبت دارم پیش دکتر از کلی قبلش تو کفم تا بیام صدای قلبتو بشنوم اما سخت ترش وقتیه که دراز میکشم تا خانمه بیاد و دستگاشو روشن کنه همین که اولین توپ توپه قلبتو میشنوم یه نفس راحت میکشم توی دلم میگم الهی شکر و دیگه ذوق میکنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

بابای ملیسا
19 اسفند 90 13:07
ممنونم که به وبلاگ ملیسا سر زدید . انشالله که کوچولوتو صحیح و سالم و تندرسا به دنیا میاد و میشه بهترین چیزی که تو دنیا می تونه برای شما باشه.
مامان سوگل
26 اسفند 90 20:19
راستی ما با افتخار و با اجازتون لینکتون کردیم
nikoo
29 فروردین 91 14:06
مامانت از این حرفا زیاد به من میزد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!نگران نباش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!111