درد دل ...
نمیدونم از کجا بگم دور سرت بگردم !!! عزیز دلم هر بار با دیدن روی ماهت یه احساسی بهم دست میده که هر چی فکر میکنم نمیتونم بگم دقیقا چه حسیه شاید یه جور دل تنگی باشه ... رادینم به خدا قسم هر لحظه دلم برای لحظه ی قبل تنگ میشه امشب اومدم لباسایی که واست کوچیک شده رو جمع کنم که با دیدنشون فقط اشک میریزم ... درد و بلات به همه وجودم وقتی یادم میافته چقدر مظلوم و کوچولو بودی دلم میسوزه و خیلی دل تنگ میشم و همه ی خاطراتم از زمانی که فهمیدم تو توی دلمی تا الان دقیقا مثل فیلم از توی ذهنم میگذره پسرم ... بلاخره تسلیمت شدم و دارم میمیمو ازت میگیرم بخدا خیلی واسم سخته شیرینم اشکم امون نمیده بنویسم چقدر بده که من اینقدر احساساتیم ...
نویسنده :
*R2cV*
1:25