رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

پسرم جات واقعا خالیه

1391/4/10 15:08
نویسنده : *R2cV*
729 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقه مامانی

کی میای پس؟ناراحت خیلی بی طاقت شدم هم از لحاظ جسمی دیکه توان ندارم هم روحی...

از امروز تا اومدنت فقط 12 روز مونده

12روز فکر کنم واسم به اندازه ی 12 سال بگذره دیگه روز شماری هام به دقیقه شماری تبدیل شده

نمیدونم از هفته ی سوم تا الان چه جوری تحمل کردم تعجب

باورت میشه ؟؟؟؟وقتی میشنوم کسی بارداره مثلا 1 ماه یا بیشتر دلم براش میسوزه پیش

خودم میگم بیچاره چه راه طولانی رو باید بره اما خودش نمیدونه

ولی واقعا خدا کار خودش رو خوب بلده صبر ادم زیاد میشه

من با اینکه اصولا ادم صبوری نیستم اما با وجود همه مشکلاتی که داشتم صبوری کردم

تا همین امروز که دیگه کاسه صبرم لبریز شده

بازم خدارو به اندازه ی همون عشقی که به تو و بابایی دارم شکر میکنم که تو رو بهم داد

قلب

یادته بهت میگفتم من و بابایی به خاطر حس کردن کمبود توی زندگیمون نبود که تصمیم گرفتیم

فرشته ی آسمانیمون رو زمینی کنیم ؟ اما الان واقعا جات توی دستام خالیه ...

خونمون صدای گریهات و خنده هاتو کم داره نمیدونم 3 4 سال بدونه تو چه جوری سر میکردم

با اومدنه تو دیگه از خدا هیچی نمیخوام جز سلامتیه عزیزانم و عاقبت بخیریه تو

مامانی زودتر بیا من فقط تورو میخوام

همه میگن بچه داری سخته اما من عاشقشم میگن زندکیه ادم این رو اون رو میشم من با تمام

وجودم راضیم

گلم چند روزی میشه خواب ندارم

نمیدونم از ذوقه یا استرس ؟ شایدم به خاطر شکمم باشه همش میترسم دست و پات اذیت شه

فدای دست و پای کوچولوت

عشق پاکم از روزهای باقیمانده استفاده کن ایشالا بدون هیچ مشکلی میای پیش من و بابایی

خیلی دوست دارم دورت بگردم

دیگه واسه خودت مردی شدی مامانی دیگه وقتشه بهت بگم مراقب خودت باش

 خدایا من همه چیزمو از تو دارم

عاشقتم

تو از دلم خبر داری نیازی به گفتن چیزی نیست

هر صبح رامینم و رادینم رو به دستات میسپارم و دیگه از هیجی نمیترسم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مریم جون
10 تیر 91 19:38
سیما جون کم طاقتی نکن دیگه دیگه ایشالا این 12 روزم زود میگذره و رادین جون بسلامتی دنیا میاد و عکساشو واسمون میذاری
دختر خاله ی اینده
11 تیر 91 17:06
خاله منم دقیقا احساس تورو دارم!اخرای خرداد میگفتم:دیگه داره توم میشه.اما الان...مثل دیوونه ها وقتی ساعت رو دستمه هر10 ثانیه یک بار به ساعت نگاه میکنم تا شب بشه واین روزم بگذره وبشه اول 21تیر بعد 23تیر! حالا ببین باماچه کردی بچه کرد!!!!!!!!!!!!
مامان سوگل
17 تیر 91 11:06
سلام سلام سلام یه دنیا سلام و سلامتی به فرشته های مهربون: سیما جون رامین جون و رادین جون که قراره به سلامتی سفینه رو ترک کنه و فرود بیاد به این زمین رنگارنگ، خدایا شکرت که در همه لحظه ها نگهدار دوست عزیزم و خانوادش بودی ازت خواهش میکنم و از ته دل دعا میکنم که این موجود دوست داشتنی خیلی راحت و بی دردسر فرود بیاد تا بهترین خاطره برای مادرش که بهشت واقعاً زیر پایش است بشه و رامین جون مهربون که واقعاً بهشت زیر پای اونم هست خاطره شیرین داشته باشه
آرزو
17 تیر 91 14:19
سیما جون تبریک میگم گل پسرت به دنیا اومد به آرزوت رسیدی مارو هم دعا کن
بهار
18 تیر 91 10:37
دیگه به سلامتی چیزی نمونده. این چند روز هم زود میگذره. بچه داری سختیش هم شیرینه