پسرم جات واقعا خالیه
سلام عشقه مامانی
کی میای پس؟ خیلی بی طاقت شدم هم از لحاظ جسمی دیکه توان ندارم هم روحی...
از امروز تا اومدنت فقط 12 روز مونده
12روز فکر کنم واسم به اندازه ی 12 سال بگذره دیگه روز شماری هام به دقیقه شماری تبدیل شده
نمیدونم از هفته ی سوم تا الان چه جوری تحمل کردم
باورت میشه ؟؟؟؟وقتی میشنوم کسی بارداره مثلا 1 ماه یا بیشتر دلم براش میسوزه پیش
خودم میگم بیچاره چه راه طولانی رو باید بره اما خودش نمیدونه
ولی واقعا خدا کار خودش رو خوب بلده صبر ادم زیاد میشه
من با اینکه اصولا ادم صبوری نیستم اما با وجود همه مشکلاتی که داشتم صبوری کردم
تا همین امروز که دیگه کاسه صبرم لبریز شده
بازم خدارو به اندازه ی همون عشقی که به تو و بابایی دارم شکر میکنم که تو رو بهم داد
یادته بهت میگفتم من و بابایی به خاطر حس کردن کمبود توی زندگیمون نبود که تصمیم گرفتیم
فرشته ی آسمانیمون رو زمینی کنیم ؟ اما الان واقعا جات توی دستام خالیه ...
خونمون صدای گریهات و خنده هاتو کم داره نمیدونم 3 4 سال بدونه تو چه جوری سر میکردم
با اومدنه تو دیگه از خدا هیچی نمیخوام جز سلامتیه عزیزانم و عاقبت بخیریه تو
مامانی زودتر بیا من فقط تورو میخوام
همه میگن بچه داری سخته اما من عاشقشم میگن زندکیه ادم این رو اون رو میشم من با تمام
وجودم راضیم
گلم چند روزی میشه خواب ندارم
نمیدونم از ذوقه یا استرس ؟ شایدم به خاطر شکمم باشه همش میترسم دست و پات اذیت شه
فدای دست و پای کوچولوت
عشق پاکم از روزهای باقیمانده استفاده کن ایشالا بدون هیچ مشکلی میای پیش من و بابایی
خیلی دوست دارم دورت بگردم
دیگه واسه خودت مردی شدی مامانی دیگه وقتشه بهت بگم مراقب خودت باش
خدایا من همه چیزمو از تو دارم
عاشقتم
تو از دلم خبر داری نیازی به گفتن چیزی نیست
هر صبح رامینم و رادینم رو به دستات میسپارم و دیگه از هیجی نمیترسم