یک سال سه نفری ...(تولدت مبارک عسلم)
سلام همه ی وجودم
معذرت میخوام که نمیتونم به وبلاگت رسیدگی کنم اینکه بگم سرم شلوغه و وقت ندارم
به نظرم یه بهونست ...
الان خوابیدی دارم نگاهت میکنم . باز هم احساساتم داره بهم غلبه میکنه و بغض گلومو
پر میکنه ! منتظر پایین اومدن اشک هایی هستم که در این یک ساله با هم بودن بهشون
عادت کردم !!! بالاخره اولین قطر ه ی اشکم سرازیر شد و من مطمئنم تا زمانی که تورو
تویه این خواب معصومانه ببینم و این 12 ماه با هم بودمون مثل فیلم تن تن از جلویه چشم
بگذره نمیتونم بنویسم .
بهتره که برم و تویه یه اتاق دیگه بشینم و بنویسم
هر روز و هر روز دور سرت میچرخم و قربون صدقت میرم یعنی میفهمی ؟؟؟
میتونی بفهمی که چقدر دوست دارم ؟؟؟میتونی درک کنی که اگه یه روز نبینمت میمیرم ؟
نمیخوام بگم همه چی خوبه نمیخوام بگم که کاری نمیکنی حرصم در بیاد نمیخوام بگم کار
بد نمیکنی و من بهت اخم نمیکنم ! نهههههههه
همه ی این اتفاقات هم میافته اما باز هم قلبم به خاطر تو میتپه .
رادین الانم که پیشت نیستم باز هم اشکم بهم امون نوشتن نمیده
گریه کردن منو ولم نمیکنه ...
تو خندیدی من گریه کردم تو نشستی من گریه کردم تو دیگه میمی منو نخواستی و بهونه
شیشه گرفتی من زار زدم تو زردی داشتی من گریه کردم گفتی مامان گریه کردم
خلاصه بخوام بگم کم نیست واسه همینه میگم بهش عادت کردم
خدایا ...
پارسال این موقع رو نمیتونم فراموش کنم برایه دیدنت ثانیه شماری میکردم
مرسی که زود تر اومدی مرسی که بعداز اون 9 ماه عجیب و غریب تنهام نذاشتی
عزیز دلمی مامانی
جدیدا خیلی فعالیت میکنی ماشالا . به خدا یه ثانیه هم اروم نمیشینی
منم دست تنهام حسابی بهم حال میدی جیگرم
واسه تولدت هزار تا کار باید بکنم خیلی ایده تو ذهنمه خدا کنه همش درست پیش بره
ایشالا تویه اون مدت پسر خوبی باشی و اذیتم نکنی تا بتونیم خاطره ی خوبی از اولین
سال تولدت داشته باشیم .
عزیز مامان کلی کار دارم واسه تولدت تا لالا کردی برم به کارام برسم
عاشقتم نفسم
تولدت مبارک ایشالا 100000 سال زیر سایه اقا امام زمان زنده و پاینده باشی
خدایا مراقب رامینم و رادینم باش