رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

از هر دری سخنی ...

1391/12/3 1:52
نویسنده : *R2cV*
800 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجه خروسه یه دندونم

اول از همه اینکه باید خدا رو به اندازه ی تموم عشقم بهت شکر کنم

واسه اینکه تورو به من و بابا جون هدیه داد

گاهی اوقات پیش خودم میگم که چه خوبه که خدا اینقدر بزرگه اینقدر بی نیازه که با تمام بی معرفتیام

تنهام نمیزاره لحظه به لحظه دارم کنار خودم حسش میکنم

خدایا شکرت میکنم برای سلامتی پدر مادرم خدایا شکرت میکنم که من رو با گرفتن پدر مادرم ازم امتحانم

نکردی و بهم اجازه دادی خودم مادر شم و تا دیر نشده بفهمم که پدر مادرم برای بزرگ کردنم چیا که

نکشیدن و حد اقل بتونم طعم اون عشقی که پدر مادرم بهم داشتن رو بچشم

خدایا شکرت که مرد مهربونی رو سر راهم قرار دادی که توی غربت با تمام وجودش داره جای تمام

اعضای خانوادم رو واسم پر میکنه مثل پدر مثل مادر مثل خواهر مثل برادر مثل دوست و یک همسر

نمونه

خدایا شکرت که توی این شهر غریب خانواده ی همسرم رو دارم و میتونم بهشون تکیه کنم خدایا

شکرت که پدر و مادر همسرم اینقدر مهربان بودن و هستن که پدر مادر خودم با ساعتها فاصله

از من این اینو کامل درک کردن و میتونن شبها سرشون رو با خیال راحت روی بالش بزارن

خلاصه اینکه اگه من بخوام از لطف خدا به خودم و خانوادم بگم تمای نداره

خدایا دوست دارم و با تمام وجودم بهت میگن من رو ببخش

بگذریم ...

از تو بگم از تو برای که من همه کس شدی از تو که همدم تنهاییهام شدی تویی که صبح ها با صدای تو

از خواب میشم و همین بهم روحیه میده

گفتنی ها زیاده نمیدونم از کجا بگم و چی بگم

قدم های کوچولوت رو به هشمتین ماه زندگیت روی این کره ی خاکی گذاشتی

هر روز در حال پیشرفت و یاد گرفتن هستی فدات شم

هنوز خیلی خوب نمیشینی و از تاتی هم متنفری

اما در عوض توی غلت زدن و پشتک وارو زدن استادی حتی توی خواب هم یه سره دمر میشی و

فوری بر میگردی طاق باز میخوابی کلا دیگه مثل ادم بزرگ ها میخوابی دردت به جونم

ووووی یکی ازخوردنی ترین و بلعیدنی ترین لحظه ها لحظه ای هست که خواب نازت پامیشی 

پلک های پف کرده چهره ی مهربان موهای بهم ریخته ...

اون لحظه قشنگ ترین کلمه ها رو بهت میگم و بلندت میکنم و تا میتونم میبوسمت و بوت میکنم

فدایه مهربونیت که اروم سر میزاری روی سینم و با چشمهای نازت بهم نگاه میکنی انگار میدونی

مامانی با این کارت جون میگیره

عشقت اینه که بعد از خواب بدن کوچولوت رو ماساژ بدم مخصوصا بعد از خواب بعد از ظهر اینقده کیف

میکنی که من خودم خستگی از تنم در میره

فدای شیرین زبونیات که بلدی چه کنی دلمو ببری

وقتی واسم حرف میزنی باتمام وجودم قربون صدقت میرم و وقتی ساکت میشی دلم میگیره

حروف و کلمات نا مفهوم زیاد از خودت تولید میکنی اما چند روزه میگی دد وای همون لحظه میخوام

بپرم و دهنت و گاز بگیرم مخصوصا الان که یه دندون هم در اوردی و خیلی شیرین تر میشی

غذا هم معمولا وقتی میخوری کار به اونجاها میکشه که باید لباست رو عوض کنم

اینقدر دست میاری واسه قاشق غذات و میریزی این طرف اون طرف که من عاشق اونم هستم

خلاصه اینکه خیلی دوستت داریم من و بابایی

بابایی که رسما عاشقته و واقعا قشنگه رابطه ی شما دو تا

خیلی خوشحالم که با هم خوش هستین و حد اقل تا الانش با هم کنار اومدید

درد بابایی به جونم که همه جوره داره بار زندگی رو از روی دوشم بر میداره

پسرم ساعت 2 نصفه شبه چشمام داره در میاد از خستگی خیلی حرف دارم خیلی ...

قول میدم زود بر گردم

خدایا تنهام نزار و بهم نیرویی بده که بتونم بر مشکلات و سختیهام غلبه کنم

خدایا همیشه بهم یاد اوری کن که نباید دل عزیزانم رو بشکنم

خدایا سایه ی مهربونی هات رو از سر من و خانوادم کم نکن

مراقب رامینم و رادینم باش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

نیلوفر
3 اسفند 91 18:12
سلام خدا حفظ کنه رادین کوچولوی دوست داشتنیه مارو،مامانی از گل پسری چرا عکس نمیذارید؟آخه ما که دلمون یه ذره شده برای دیدنش
nikoo
5 اسفند 91 13:45
خوشحالم که خوشحالی خاله سیما.باورم نمیشه 1فر سال دیگه به جای سیمای شیطون بخواد مامان سیما صدات کنه.میبیی چه قدر زود میگذره.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گل پسری
5 اسفند 91 20:42
خیلی واست خوشحالم دوست عزیزم منم برای تو خدارو هزاران بار شکر میکنم امیدوارم سایه عزیزانت همیشه بالای سرت باشه و سایه ی تو و همسر مهربونت هم همیشه روی سر رادین گلی باشه 8 ماهگی گل پسر هم مباررررررررررررک
شقایق مامان آرشا
7 اسفند 91 10:43
خوشحال میشم تبادل لینک کنیم.موافقتتون را برام نظر بذارید.
شقایق مامان آرشا
8 اسفند 91 11:41
عزیزم لینک شدین
بهار
8 اسفند 91 14:17
سلام ماشالله شیطون شده. دندون رادین جون مبارک همیشه سلامت زیر سایه ی پدر مادر باشه
مامان سوگل
13 اسفند 91 0:08
سلام سيما جون، خوبي عزيزم، رامين جون و رادين جون خوبن، خيلي خوشحالم از خوشحاليت و خوشبختيت در كنار رادين و رامين، شرمنده اين چند وقته نيومدم بهت سر بزنم آخه سوگل مريض شده بود و كلي اتفاق تو زندگيم افتاد كه اصلاً وقت نكردم بهتون سر بزنم (شما هم كه اصلاً يه سراغي از ما نميگيري خواهر ) خلاصه خيلي خوشحالم از خوشحاليت، دوستتون دارم يه عالمه
عاطى مامان حسين
17 اسفند 91 15:46
قربون رادينم بشمممممم خاله جون دلم برات خيلي تنگ شدههههههه مامانشششش عكس بذار،،،، عكس!