رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

بدون عنوان

1391/9/9 10:19
نویسنده : *R2cV*
582 بازدید
اشتراک گذاری

سلام می می نی کوچولوی مامانی

باورم نمیشه که این همه مدت نیمدم وبلاگتو آپ کنم

مرسی از همه ی دوستان مهربونم که با وجود بی معرفتیه من بازم میان به وبت سر میزنن و واست نظر

میدن و من دلم واقعا به همین نظرها خوشه ...

و اما تو پسر گلم

امروز 8 آذر چهار شنبه ساعت 12:50 ظهر

عشقم تا 5 ماهگیت  به تعداد انگشتهای کوچولوی تپلت باید صبر کنیم دقیقا 10 روز دیگه ...

روزها داره خیلی سریع تر از اون چیزی که من و پدر جون فکر میکردیم میگذره هر روز داری بزرگ تر میشی

 و البته دانا تر گاهی اوقات وقتی یادم میاد که چه قدر کوچولو و نحیف بودی و با الانت مقایسه میکنم

 موهای تنم سیخ میشه و همون موقع خدا را شکر میکنم که بهم این فرصت رو داده تا بتونم لحظه لحظه

بزرگ شدن موجودی که ماهها توی دلم بود و از وجودم تغذیه کرد رو ببینم و لذت ببرم

بزار از شیرین کاریات بگم ...

اول از همه اینکه بلاخره تونستی دمر شی

داری تمام تلاشت رو میکنی که بشینی خیلی باحالی دورت بگردم پدری میزارت رو پاش و تو هی

میشینی به قول پدر جون میگه پسرم داره دراز نشست میره

وقتی بغلت میکنیم من و پدری مثل گربه ی ملوس هی صورتت رو میمالی رو سینه هامون و سعی میکنی

طوری صورتت رو میمالی که بینی ات قرمز میشه فدات شم

خیلی وقته یاد گرفتی عینک پدری رو از رو چشمش بر مداری میندازی اون طرف

جدیدا به لب تاپمن علاقه مند شدی و واسش گریه میکنی میدم دستت با تمام زورت با مشت میزنی

روی کیبردش الهی قربونت برم

موقع شیر خوردن با دو تا دست قشنگت شیشتو میگیری میبری دهنت سیر هم شی همون جوری

از دهن کوجولوت درش میاری

موقعی که داری شیر میخوری با دست لطیف و نرمت هی صورتمو ناز میکنی و توی چشمام نگاه میکنی

منم هی تن تن انگشتات رو میبوسم

با خوابیدنت هم که فیلمی داریم تا معین و هایده گوش ندی نمیخوابی

اواز میخونی واسمون ماهم هی کیف میکنیم گاهی اینقدر جدی حرف میزنی که از خنده میمیریم

خیلی شیرینی خلاصه عمرم

بزار بقییه ی توضیحات رو با عکس بدم ...

آقا رادین با لباس علی اصغر(ع) روز عاشورا

مامانی ببخشید لباست استیناش اینقدر بلنده خوب چه کار کنم همینم به زور گیرش آوردم

 

دردوبلای پاهات که همیشه میندازی رو هم حتی توی خواب

نمیزاری عکساتو بزارم نفسم ...

خدایا باهام قهری ؟

منو ببخشو تنهام نزار

دوست دارم

رامینم و رادینم رو به خودت میسپارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

آبجی فاطمه جون
9 آذر 91 10:47
سلام فاطمه جون تو مسابقه نی نی و محرم ژورنال نفیس شرکت کرده...کدش 3هست اگه دوست داشتید به آبجیم رای بدید( فقط امروز فرصت هست). اینم لینکش: http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1414.php عکس فاطمه صفحه اول هست و قسمت نظرات تو البوم چهارم هست از اونجا میتونید رای بدی ممنونممممممممممم
نونا
9 آذر 91 13:35
الهی قربونه رادین جون بشم من با این شیرین کاریاش براش حتما سپند دود کن سیما الهی فداش بشم انشاالله حضرت علی اصغر نگه دارش باشن
گل پسری
9 آذر 91 16:58
الهی قربون این پسمل خوش تیپ بشمممممم ماشالله هزار ماشاللهههه سیما جون بهرادم دقیقا مثل رادینه همش پاهاشو روی هم میندازه...یادته حامله بودیم این جفتی تکون نمیخوردن میگفتی اینا با شخصیت پاهاشونو میندازن روی هم حالا دقیقا همینجوری شدن ایشالله همیشه سلامت و موفق باشن
نیلوفر
11 آذر 91 14:45
سلام ای جانم،قربون اون قیافت بشم عزیزم،عزاداریتون قبول باشه مامانی از قول من گل پسری رو ببوسید در پناه خدا باشید
بهار
14 آذر 91 11:38
ماشالله به گل پسرمون. مامانی حتما اسپند دود کنین واسش روز به روز شیرین تر میشه خیلی ناز پاهاتو رو هم میندازی عزیزم
nikoo
15 آذر 91 23:14
سلام چغل مغل تپل مپل فیلسوف .چه طوری فدات؟چرا یه سر نمیزنی تهرانو نورانی کنی چاق دلم؟دلم برای تو و مامان 30ما و بابا رامین تنگولیده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!دارم مترکم فدات !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!چشم سیمایی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اشالله به حق ماه محرم خدا نگهدار همه ی بچه ها باشه. الهی امین!!!!!!!!!!!!!!!!!!