رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

یکی یه دونه چراغه خونه

شیرین کاری های شیرینم ...

1391/5/15 13:58
نویسنده : *R2cV*
785 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسله مامانی

الان توی بغلم لالا کردی ...

الهی شکرت برای این موجود نازنیین که مثل فرشته های پاک و معصوم توی بغلم خوابیده

تقریبا دو روزی میشه که پسر هدف دار تر میخندی بابا رامین که که واست حرف میزنه میخندی و

لثه های با مزه ات رو میندازی بیرون ...

من توی دستم یه پارچه ی قرمز یا هر رنگ جیغ دیگه میگیرم و تو با چشمهای نازت دنبالش میکنی ...

با اینکه یک ماه میشه پاهای کوولوتو تو خونمون گذاشتی اما گاهی باورم نمیشه اومدی ...

خیلی دلم برای ان روزا تنگ شده واسه غذا خوردن دو نفری

واسه تکونات که تا اخر عمرم یادم نمیره

همش میگم یعنی تو همونی ؟؟؟

شرایط مامانی هم خوبه خیلی تونستم خودمو با شرایط وفق بدم

هر روز دارم بهتر هم میشم

تا الان خیلی به بابایی وابسته بودم به خدا وقتی خونه هست تقریبا هیچ کاری باهات ندارم جز شیر دادن

باور میکنی من تا حالا نشستمت ؟؟؟

خوب میترسم عزیز دلم میترسم بلد نباشم اذیت شی دورت بگردم

پدر جون میشوره تنتو بهت داروهاتو میده باد گلوتو میگیره عوضت میکنه میخوابونت باهات بازی میکنه

نمیدونم اگه باباییی بابا رامین نبود تکلیف من چی میشد ؟؟؟

جیگم باور میکنی خودش شب ها پبیشت میخوابه ؟؟؟

میگه خیالم راحت تره

عزیزم واقعا باباییت ماهه

وقتی باهات بازی میکنه و صدات میزنه دلم میریزه پایین

همیشه از وقتی مجرد هم بودم دلم میخواست شوهرم با بچم اینطوری باشه

مهربونی از چشماش پیداست

وقتی واست ذوق میکنه باید مواظبش باشم قورتت نده ...

وااااااااااااااااااااای همین حالا توی بغلم توی خواب بغض کردی

به خدا با خر بار بغضت اشک توی چشمم جمع میشه بمیرم مامانی نبینم بغض میکنی

فدای اون بغضت که جیگر ادمو میسوزنه ...

عزیزم به خدا میسپارمت ایشالا که خود خدا مراقبت هست عزیز دلم

خدایا :(

میدونم ازت دور شدم خودت میبینی منو

ببخشم

حقش نیست حالا که بچمو سالم بغل کردم تورو یادم بره

خودت بهم نیرم بده تا بتونم با تمام وجودم از پاره ی تنم مراقبت کنم

دوست دارم

مثل همیشه و همیشه رادینم و رامینم رو مراقب باش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نیلوفر
15 مرداد 91 17:41
سلام ای خدا،قربون اون خنده های این پسر خوشگله برم من خدا نگهدارش باشه
nikoo
16 مرداد 91 0:20
خاله چرا برام عکس نمیفرستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نادیا مامان امیرعلی
20 مرداد 91 12:34
سلام اتفاقی وقتی داشتم دنبال قابلمه می گشتم سیسمونی رادین رو پیدا کردم. خیلی زیبا بود بعدش نوشته های زیبا و با احساستون رو خوندم خیلی خوشم اومد امیدوارم همیشه جمع خانواده 3 نفریتون گرم و شاد باشه